دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
آخرین مطالب

بسمه تعالی

بیش از یک سال بود که سرخاکش

نتونسته بودم بشینم و گریه کنم ...

امروز کمی بیشتر اونجا بودیم و

و تونستم کمی در کنارش اشک بریزم ...

الحمدلله ....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۹ ، ۱۹:۰۰
بنده ی خدا

بسمه تعالی

دیشب لباس مشکیم رو در آوردم

امشب هم دوتا از پارچه مشکی های خونه رو در آوردم

اما ...

اما پارچه مشکی که بزرگ روش نوشته "یا حسین" رو نتونستم دربیارم

یعنی دستِ دلم یاریم نداد...

به جاش

روبه روی اسم زیباش صندلیم رو گذاشتم 

و تو گوشیم هم روضه و ...

نشستم به گریه .........................

 

 

پ.ن : دلم شنیدن این جمله رو می خواد : 

تو توی این خونه داری زندگی می کنی و وقتی دلت می خواد این پرچم بمونه و برش نداری پس برندار و کاری به حرف دیگران که تو رو شاید افراطی بخونند نداشته باش .... مهم دل توست که با نگاه به اسم ارباب حالش خوب میشه .....

 

بعدا نوشتم : و چه سخت بود بعد از اینکه این پارچه را درآوردم ... وقتی داشتم مداحی گوش می دادم طبق عادت برگشتم به نامش نگاه کنم اما دیگر به جای پارچه مشکی یا حسین ، چشمانم به سفیدی دیوار خشک شد .......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۹ ، ۲۳:۵۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

دوباره شروع ماه ربیع شد 

و شروع تبریک های ماه ربیع

ماه شادی !!!

و من باز دلم به این شادی پوزخند می زند ..😏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۹:۲۷
بنده ی خدا

بسمه تعالی

میدونی تنهایی و دست تنها بودن یعنی چی؟

گاهی اینجوری معنی پیدا می کنه که

یه سری کار مردونه تو خونه مونده

که از همسرت می خوای انجام بده

سرش شلوغه و فراموش میشه ...

دلت می گیره از درخواست به او

و بی جواب موندن درخواستت ...

می خواهی از برادر کمک بگیری

و می دونی برات انجام میده ...

اما یادت می یاد 

در کنارش باز تیکه می اندازه که

شوهرت نیستش .......

 

میدونم قصدش شوخی کردن با منه

اما ...

اما نمیدونه که :

"آدما شوخی شوخی حرفشون رو میزنند

اما دل ها جدی جدی می شکنه .... "

و همین منو منصرف می کنه از

درخواست کردن از او ....

و باز هم من می مانم و تنهایی

و سکوتی سخت و دلگیر

و باز هم تنهایی ....

 

دل نوشت : الهی و ربی من لی غیرک ....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۹ ، ۰۰:۱۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

خوب است که مادرم نمی داند

که مدتیست من هم مثل او شده ام

خوشحالم که نمی داند وگرنه نگرانم می شود

که من هم مدتیست 

ریتم خوابم بهم خورده و 

گاهی فکر و خیال نمی گذارد

تا صبح بخوابم

و گاهی هم نمی فهمم چقدر 

از شب را مفید خوابیده ام 

و چقدرش در فکر و خیال بیدار مانده ام...

و صبح گاهی از این نامنظمی خواب 

کلافه می شوم .....

 

خوشحالم که نمی داند ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۹ ، ۰۱:۲۱
بنده ی خدا

بسمه تعالی

فقط خدا می داند که چقدر دلتنگت هستم ....

باورم نمی شود ...

چقدر ایام زود می گذرد ...

هشت سال از نبودنت در کنارم می گذرد ...

و امسال باز هم روز تولدت ،

جای خالی ات رنجم می داد ...

و اما ...

باز هم سکوت مهمان زبانم بود ....

 

 

چقدر زیباست برایم

سفت نگه داشتن چادرت

که مبادا حتی وقت خوردن 

از سرت بیفتد ....

عزیز دلم .... مادربزرگ مهربانم ....

دعایم کن

تو را به خدا

مثل همیشه 

برایم دعا کن که خیلی محتاجم .........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۹ ، ۱۴:۲۸
بنده ی خدا

بسمه تعالی

زده ام به جاده خاکی....
صبح ها تا لنگ ظهر خواب
شب ها تنها بیدار و سردرگم
مقصد کجاست
نمی دانم
باز انگار وسط جاده گیر کرده ام
و راه درست را از نادرست گم کرده ام
به دنبال چراغ راهنمایی می گردم
تا به سوی آن بشتابم...
اما
اما پاهایم انگار توان دویدن را ندارد
مرا چه شده است
چرا توانی برای حرکت ندارم
خدایا نمی دانم
این بار امتحان است یا تنبیه
هرچه هست
خیلی سخت است
تحملش برای برای قلب من سنگین است
توانم را گرفته
خدایا کاری بکن
به فریادم برس
به فریادی که در درونم شعله ور است
و درونم را به آتش کشیده
اما فریاد زبانم شده سکوت ...
سکوتی بالاتر از فریاد
که دارد نفسم را می گیرد ...
گاهی احساس خفگی می کنم
و چه ظاهر آرام و خندانی دارم ....
گاهی با ناله ی دیگران
من هم ناله ای سر میدهم
اما این ناله ها کوتاه است
کوتاه است و حریف این شعله ی سوزان
درونم نمی شود...
خدایا هلم بده
به سوی خودت
من که از پا افتاده ام
توان حرکتش از من ساقط شده
تو مرا باز به سوی خودت
هل بده و
در آغوش پر ز رحمتت جایم بده
خدایا به داد فریاد این دلم برس....
《 فاغث یا غیاث المستغیثین 》

 

الهی و ربی من لی غیرک....😭😭😭😭

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۰۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

چند ماه است که دوباره نوشتن را کنار گذاشته ام

اما امشب دیگر طاقت نیاوردم ...

نه از غم ها و دل تنگی ها و دل گرفتگی ها نوشتم

نه از شادی ها و خوشی ها و اتفاقات جدید در زندگی ام ...

نه از هجمه هایی که مثل توده در ذهنم می پیچد

و احساس خفگی می کنم

و نه از شروع مرحله ی جدیدی در زندگی ام به نام "ازدواج"

اما گاهی مثل امشب دیگر طاقتم طاق می شود 

و رو می اورم به نوشتن

 که به فرموده ی مولایم امام صادق (ع) 

"نوشتن دل را آرام می کند."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۲
بنده ی خدا

بسمه تعالی 

وقتی مداح می گوید 
دارد سفره ی عزای ارباب جمع می شود
احساس می کنم
بر روی سفره ای نشستم
و می خواهند آن را به زور
از زیر پایم بیرون بکشند
و من دارم تلاش می کنم
برای بیرون نرفتن از این سفره ...
با این احساس بغض دوباره مهمان گلویم می شود
و دوباره به اربابم التماس می کنم
برای اینکه رهایم نکند 
و در لحظه لحظه ی زندگی ام
زیر سایه ی خودش باشم ...
رهایم نکند ...
به دادم برسد ‌...
و دلم روشن است
که بی جوابم نمی گذارد 
و مثل همیشه هوای این نوکر ناخلفش را دارد ...
مثل گذشته ها که التماسم را بی جواب نگذاشت ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی
آخرهای ماه صفر هست
خودش مداح است
۵ روز مادرش در خانه روضه گرفته
می گفت به مادرم گفتم کاش به جای الان
۵ روز در ماه ربیع مراسم می گرفتی
تا به جای روضه ، برای مردم مولودی بخوانیم
مردم خسته شدند اینقدر توی سر خود زدند و گریه کردند
ازم پرسید خسته نشدند؟
گفتم نه
گفت پس بیا این چند روز خونه ی مادرم گریه کن
گفتم دوست دارم اما فرصت نمی کنم...
****
امشب باز هم یاد حرفش افتادم
باز هم در دلم خطاب به او و همه ی عالم می گویم :
" تا وقتی که از غم اربابم نمیرم ، از گریه در مصیبتش خسته نمی شوم.

 هرگز ان شاءالله ..."
... الهی آمین ...

و دوباره گوش می سپارم به مداحی :
جلوی آیینه خودمو می بینم
خیلی تغییر کردم
جدی جدی با روضه های تو
خودمو پیر کردم....


و اشک است که دوباره مهمان چشمانم می شود
تا قلبم را کمی آرام کند....


ربیع می شود و
آغاز جشن ها ...
اما خدا می داند
که آغاز می شود دوباره
برایم اشک های پنهانی ....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۶
بنده ی خدا