بسمه تعالی
دیشب لباس مشکیم رو در آوردم
امشب هم دوتا از پارچه مشکی های خونه رو در آوردم
اما ...
اما پارچه مشکی که بزرگ روش نوشته "یا حسین" رو نتونستم دربیارم
یعنی دستِ دلم یاریم نداد...
به جاش
روبه روی اسم زیباش صندلیم رو گذاشتم
و تو گوشیم هم روضه و ...
نشستم به گریه .........................
پ.ن : دلم شنیدن این جمله رو می خواد :
تو توی این خونه داری زندگی می کنی و وقتی دلت می خواد این پرچم بمونه و برش نداری پس برندار و کاری به حرف دیگران که تو رو شاید افراطی بخونند نداشته باش .... مهم دل توست که با نگاه به اسم ارباب حالش خوب میشه .....
بعدا نوشتم : و چه سخت بود بعد از اینکه این پارچه را درآوردم ... وقتی داشتم مداحی گوش می دادم طبق عادت برگشتم به نامش نگاه کنم اما دیگر به جای پارچه مشکی یا حسین ، چشمانم به سفیدی دیوار خشک شد .......