بسمه تعالی
چندین ماه است که دست نوشتنم حتی رمزی هم خاموش مانده ، اما دلم خالی از سخن نیست
سکوت کرده ام ، سکوتی پر از حرف ها و بغض ها و گریه های فروخورده شده ....
اگه تا الان هم تونستم سکوت کنم اول لطف خداست و بعد هم به اذن خدا
شوق رسیدن به زمان کربلا رفتن و رسیدن به آرزویم بود
و بعدش هم شکستن در حرم مولایم علی که شاید بیشتر از هروقتی تو حرمش التماسش کردم و ازش یاری خواستم ....
آری دلم آرام شد و چشمانم به حرم مولایم علی ، به کربلای اربابم حسین (ع) ، به سامرا و کاظمین روشن شد و
حال دل بیتاب دارم برای دیدار دوباره اما آرامم که دیگر حسرت ندیدن ندارم ....
خداجونم بی نهایت شکر و سپاس .....قربونت برم خداجونم شکرت دوستت دارم عاشقت هستم !!!