بسمه تعالی
سلام ای کسی که همه ی زندگی و آبرویم
بعد از خدا
از لطف و مرهمت شماست
لطف هرکدامتان رو جوری احساس کرده ام
البته فقط بعضی هایش را فهمیده ام
نه کلش که بی نهایت است ...
ای امام رضای من
ای امام مهربانم
ای عزیزتر از جانم
ای که خانه ات کعبه ی قلب
دلِ تنگ من است ...
دلِ تنگی که حدود ۸ ماه است
به خانه ات دعوت نکرده ای
و مجبور به تحمل این دوری شده ام
چقدر دوست دارم فامیلی زیبایم را
که نامت در آن به عنوان سالار من حک شده
و مهر تاییدی بر نوکری من به درگاهت شده است
آری نام خانوادگی "خادم رضا"
برای من خیلی دوست داشتنی و زیباست
و حسی پر از آرامشی غیر قابل توصیف ....
بسمه تعالی
محرم و صفر امسال هم تموم شد
هرسال زودتر از پارسال ...
خانواده خسته از لباس مشکی من
و خوشحال برای رسیدن ماه ربیع
و پیراهن مشکی درآوردن من ...
اما از دل من بی خبرند ...
نمی دانند که چه حس شیرینیست
خود را مشکی پوش و عزادار ارباب دیدن...
ماه عزای ارباب تمام می شود
و من می مانم با کارهای عقب افتاده ای که
باز هم در محرم آن را به سرانجام نرساندم و
باید به خودم نهیب بزنم
برای سر و سامان دادن به کارهایم
که روی هم جمع شده است ...
خداحافظ محرم
خداحافظ لباس مشکی عزای ارباب
خداحافظ هیئت های شبانه و دورهمی دوستانه...
از خدا می خواهم برای سال آینده
بهتر و با معرفت تر از امسال برایمان رقم بخورد ...
و حال ماه ربیع ...
ماه درد پنهانم ...
ماه خنده های الکی ...
ماه غم نهانم ...
باز هم می گذرد این ایام
اما چه بر دل من می گذرد تا بگذرد
خدا داند ........
با کسب اجازه از مادرمان حضرت زهرا(سلام الله علیها)
رخت عزای پسرش را نه از جان ، بلکه از تن در میاوریم و خواهیم گفت :
ای حسین فاطمه (علیه السلام)
داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند...
ان شاءالله