يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۴۳ ب.ظ
پا روی دل !
مجبور بودم ... دیر شدہ بود و نزدیک بود از قطار جا بمونم ، صلوات می فرستادم کہ بہ موقع بہ راہ آهن برسم اما دلم چیز دیگری می خواست و چشم های خیسم بہ دنبال دیدن گنبد طلای دلربایش برای یکبار دیگر بود ... ولی من مجبور بودم برگردم برخلاف میلم ... اما دلم با من نیامد ، همان جا ماند ، البته سال هاست که آنجا مانده ...
۹۲/۰۷/۰۷