بسمه تعالی
گاهی سکوت کردن خیلی سخته اما
اما انگار هیچ چاره ای جز سکوت نداری ...
درست و غلطش رو نمی دونم
اما خوش گفت حال دل را :
دل از من برد و روی از من نهان کرد ...
خدا را با که این بازی توان کرد ....
من از جاری کردن نامت بر زبان و شنیدن نامت سیر نمی شوم
فقط تشنه تر آن می شوم ...
من اگر اشک هایم سرازیر نشود
از غم غربت تو می میرم ....
حال دلم بسان حال یتیمی است
که چند شب است
که صدای قدم ها و
صدای در زدن های
آن مرد مهربان به گوشش نخورده
و از هر وقتی خود را یتیم تر احساس می کند ...................