دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

بسمه تعالی
۱۳ سال عین باد گذشت
چشمی بر هم زدیم و ایام گذشت...
 


خاطراتت در جلوی دیدگانم رژه می روند...
کاش عکس ها هم نفس می کشیدند...
وقتی به عکست نگاه می کنم
احساس می کنم
می خواهی حرف بزنی
اما نمی توانی
چشمانت پر از حرف ناگفته است
چه می خواهی بگویی
که توان گفتنش را نداری...
داغ فراقت هنوز هم در قلبمان سنگینی می کند
و روز رفتنت دلگیر ...
نه ، فراموش نشدی و نخواهی شد
قبول دارم مثل قبل زیاد خاطراتت را مرور نمی کنم
اما دلیل بر فراموشی نیست ...
شاید دلیلش برای فرار از ماندن در گذشته ...
یا فرار از روان شدن اشک ها باشد ... بماند
اما تو بدان فراموشی نیست ...
کمتر به سرخاکت می آیم
می دانم
اما چه کنم که دگر نایی نیست ...
تو هم که آنجا تنها نیستی
آقاجون که بود
و حدود پنج سال است که مامانی را هم کنار خود داری
آری مامانی ، مادربزرگی که حالا ما نداریمش
و تو کنار خود داریش ...!
مادربزرگی که مریضی اش
و به واسطه آن رسیدن مرگش
را همیشه از داغ فراق تو دانسته ایم
آری مرگ تو جدا از فراق خودت
مادربزرگ را هم از ما گرفت ...
مشکلات بعد از رفتنت زیاد شد
اما هیچ کدام داغش سنگین تر از
رفتن مادربزرگ از کنار ما نبود ...
حال شما در کنار هم هستید
و ما ناراحت از نداشتن شماها در کنار خویش
مادرم وقتی بچه بودم می گفت
یه روز به ما هم دعوت نامه می‌دهند
و ما هم می رویم به سوی افرادی که از این دنیا رفتند و دیگر بازگشتی ندارند ..‌
و حال من گاهی خیلی دلم تنگ می شود
برای رسیدن دعوت نامه ........

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۴۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

انتقام گرفتن !

انتقام تمام شمشیرهایی  که برای خدا زد را گرفتن ...

آن زمان که از دم مسجد تا خانه 

که فاصله اش اندک بود

چندین بار به زمین افتاد ..................

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۱۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

جمعه ی دوم هم 

دلم گرفته بود

و تا منزل پیاده آمدم

دوست نداشتم برسم خانه

دلم می خواست راه طولانی تر بود و 

باز هم قدم می زدم

و فکر می کردم...

به گذشته ، به حال ، به آینده ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۱۰
بنده ی خدا