بسمه تعالی
دلم شاد نیست
بغض دارد گلویم
دهانم قفل شده
سکوت و تاریکی
برمن حاکم گشته
دلم شاد نیست و
به جشن و سرور ماه ربیع
پوزخند می زند ....
دلم شاد نیست ....
بسمه تعالی
دلم شاد نیست
بغض دارد گلویم
دهانم قفل شده
سکوت و تاریکی
برمن حاکم گشته
دلم شاد نیست و
به جشن و سرور ماه ربیع
پوزخند می زند ....
دلم شاد نیست ....
بسمه تعالی
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
بسمه تعالی
دلم گرفته
و دستم از قلم افتاده ...
وقتی قلم نوشتنت بشکنه
بیشتر دلت می گیره
و هوا برایت نفس گیرتر می شود
باید سکوت کنی و بسازی
خدا را بی نهایت شکر که خودش را دارم ....
تنها پناهم .....