دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
بایگانی
آخرین مطالب

بسمه تعالی

امروز آخر کلاس
اعصابم خورد شد و دلم گرفت ...
{ دلیلش بماند}
تصمیم گرفتم 
مسیرم تا خانه را پیاده طی کنم
هندزفری را در گوشم گذاشتم
در پارکی که کسی در آن
حضور نداشت
شروع به قدم زدن تا خانه نمودم ...
در گوشم روضه ی مادر 
به چشمانم اجازه ی باریدن دادم ...
زیر آسمان خدا 
به دور از چشم نامحرمان
قدم زدم و اشکی ریختم
تا نزدیکی های منزل .............
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۵۵
بنده ی خدا
بسمه تعالی
سلام مادرجان!
رسید زمان عزایت
رسید روز شهادتت به روایت اول
و حال حرف از فاطمیه است
و روضه ی مصیبتت جان تازه گرفته ...
دیشب در مسجد مداح از امام جماعت پرسید حکم صدا زدن 
نام شما به عنوان "مادر" چیست ؟
امام جماعت گفت که محبتی مشکلی ندارد ...
ولی "دل" من می گوید حکم قاطع ، مادریت است ...
وقتی که پیامبر (ص) خود و مولا علی (ع) را پدر امت اعلام می کند...
پس شما هم مادر مایی همیشه ............
مادری که از مادری کم نذاشتی اما من هیچ کاری برایت نکرده ام
بعد از داغ مصیبتت دلم می خواهد زمان متوقف شود و فردایی نبینم ...
حس و حالم قابل توصیف نیست اما
می دانم خودت می دانی حالم را ...
بعد از سوره ی "توحید" ،
سوره هایی که در نماز تکرارشان را در هرروز دوست دارم
سوره ی "کوثر و "قدر" است
و مهمترین دلیلش هم ربط سوره ها با شماست مادرجانم ...........
کمکم کن مادرجان مثل همیشه کم آورده ام
احساس می کنم درگرداب دارم فرو می روم
و مثل همیشه محتاج کمک شمایم
دستم سوی دستان مهربان مادریت دراز است همیشه ..........


چند روز قبل
مراسم ختمی رفته بودم ...
دختر گریه می کرد 
و می گفت دارم می سوزم
جگرم از این داغ داره می سوزه
وقتی در مجلس روضه ات بودم
و داشتم گریه می کردم
حرف آن دختر یادم آمد ...
درک می کردم حرفش را .....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۰۷
بنده ی خدا

بسمه تعالی

احساس می کنم نفسم تنگ شده است ...

داغش سنگین است ...

بی نهایت دوستش دارم ...

گوشه ای در اتاقم کز کردم و

پخش زنده مراسم حاج محمود رو گوش دادم

و کمی عزارداری کردم‌.‌..

طاقت نیاوردم و وسط گوش دادن

بلند شدم و

سربندی که نام زیبایش در آن حک شده را باری دیگر

در کتابخانه ام گذاشتم....

.... دلم آرام گرفت ....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۰۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

بالاخره دارد می رسد 

زمانی که همه جا روضه های مادر

شنیده می شود ...

نفسم انگار دارد بند می آید

و منتظر است

برای مراسم رسمی روضه ی مادر

و با اجازه ی خودشان

گریه کردن {زار زدن} در این مصیبت ....

گاهی در اوج روضه 

می گویم

یا صاحب الزمان (عج)

خدا صبرت دهد آقاجان ................

 

یا فاطمه ... مادرجان ادرکنی .......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۲۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

توی اتاق پذیرایی مهمان ها برای جشن تولد برادر جمع شدن

پخش آهنگ که شروع شد

به اتاق خویش گریختم

صدای آهنگ بلند بود

هندزفری را در گوشم گذاشتم و صدایش را تا آخر بالا بردم

دیگر جز صدای نوحه ی "حسین حسین(ع) " چیزی نمی شنیدم ...

از صبح با روضه ی کوتاهی که خ.ا خوانده بود بعضی در گلویم جمع شده بود ...

صوت هایی که گوش می دادم به مداحی " بدون عشقت کارم تمومه " رسید

بغضم دوباره قوت گرفت ...

مداحی بعدی ... به "برش گردون " رسید ...

دیگه طاقت نیاوردم ...

بغضم ترکید ...

دستم جلوی دهانم که مبادا صدای گریه ام بلند شود

و کسی متوجه حالم شود ...

یه طرف صدای آهنگ و شادی

یه طرف روضه و گریه ...

در دل غمگین و شرمسار از ...

و عذرخواهی از خدا و طلب بخشش ...


کمی آرام شدم ....

کمی اتاقم را مرتب کردم ...

صدایم زدند برای عکس انداختن و کیک خوردن

به جمع برگشتم ...

و اندکی بعد با شب بخیری دوباره به اتاقم بازگشتم و خوابیدم ...



الحمدلله رب العالمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۴۶
بنده ی خدا

بسمه تعالی

وقتی پدر و مادر نقطه ی اتصال فرزندان باشند .
حتی بعد از مرگشان هم فرزندانشان را دور هم جمع می کنند.
فقط روزهایش فرق می کند...
روزهایی همچون روز تولدشان یا روز وداعشان از این دنیا ...
حتی بعد از بیست و پنج سال فراق ...
و فرزندان با میل خودشان با وجود تمام اختلافات در یک زمان همه با هم سرخاک والدین حاضر می شوند ...
چون می دانند والدینشان همیشه دوست داشتند که فرزندانشان را دور هم ببینند و هم دیدار تازه می کنند...
و چقدر شیرین است این دور هم جمع شدن حتی با وجود اختلافات و ناراحتی ها که سعی می کنند آن روز همه چیز را فراموش کنند...


پ.ن : به یاد بیست و پنجمین سالگرد پدربزرگ و جمع شدن همه در کنار یکدیگر ...





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۱۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

و این دویست و نود سومین پست من در این وبلاگ است
اما حدود نیمی از آن
و شاید بیشتر از نیم آن را
سال پیش پاک کردم
و دیگر هم خیلی کم نوشتم ...
ولی به یاری خدا می خواهم
باز هم در بعضی موارد شروع کنم به نوشتن
و حرف ها را در صفحه خط خطی کنم ...
اما باز هم پنهان و دور از چشم دیگران ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۲۱:۳۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

سلام ای کسی که همه ی زندگی و آبرویم
بعد از خدا
از لطف و مرهمت شماست
لطف هرکدامتان رو جوری احساس کرده ام
البته فقط بعضی هایش را فهمیده ام
نه کلش که بی نهایت است ...
ای امام رضای من
ای امام مهربانم
ای عزیزتر از جانم
ای که خانه ات کعبه ی قلب
دلِ تنگ من است ...
دلِ تنگی که حدود ۸ ماه است
به خانه ات دعوت نکرده ای
و مجبور به تحمل این دوری شده ام
چقدر دوست دارم فامیلی زیبایم را
که نامت در آن به عنوان سالار من حک شده
و مهر تاییدی بر نوکری من به درگاهت شده است
آری نام خانوادگی "خادم رضا"
برای من خیلی دوست داشتنی و زیباست
و حسی پر از آرامشی غیر قابل توصیف ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۲۱:۲۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

محرم و صفر امسال هم تموم شد
هرسال زودتر از پارسال ...
خانواده خسته از لباس مشکی من
و خوشحال برای رسیدن ماه ربیع
و پیراهن مشکی درآوردن من ...
اما از دل من بی خبرند ...
نمی دانند که چه حس شیرینیست
خود را مشکی پوش و عزادار ارباب دیدن...
ماه عزای ارباب تمام می شود
و من می مانم با کارهای عقب افتاده ای که
باز هم در محرم آن را به سرانجام نرساندم و
باید به خودم نهیب بزنم
برای سر و سامان دادن به کارهایم
که روی هم جمع شده است ...
خداحافظ محرم
خداحافظ لباس مشکی عزای ارباب
خداحافظ هیئت های شبانه و دورهمی دوستانه‌...
از خدا می خواهم برای سال آینده
بهتر و با معرفت تر از امسال برایمان رقم بخورد ...
و حال ماه ربیع ...
ماه درد پنهانم ...
ماه خنده های الکی ...
ماه غم نهانم ...

باز هم می گذرد این ایام
اما چه بر دل من می گذرد تا بگذرد
خدا داند ........



با کسب اجازه از مادرمان حضرت زهرا(سلام الله علیها)
رخت عزای پسرش را نه از جان ، بلکه از تن در میاوریم و خواهیم گفت :
ای حسین فاطمه (علیه السلام)
داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند..‌.
ان شاءالله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۲۱:۲۱
بنده ی خدا

بسمه تعالی

دیشب تو حرم حضرت معصومه (س) اهنگ سلام امام رضا رو گذاشتم و گریه کردم

احساس بچه ای رو داشتم که با گریه و اصرار می گن چیزی می خوان

گریه می کردم و به خانم می گفتم

زیارت امام رضا(ع) می خوام

تو همین ماه می خوام

می خوام

می خوام

و گریه ......



کنار صحن خواهرت 

دلتنگ سقاخونتم

منو دوباره راه بده

من که هنوز دیونتم ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۰
بنده ی خدا