دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
آخرین مطالب

بسمه تعالی

دلم گرفته

و دستم از قلم افتاده ...

وقتی قلم نوشتنت بشکنه

بیشتر دلت می گیره

و هوا برایت نفس گیرتر می شود

باید سکوت کنی و بسازی

خدا را بی نهایت شکر که خودش را دارم ....

تنها پناهم .....



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۳:۲۶
بنده ی خدا

بسمه تعالی

 

چندین ماه است که دست نوشتنم حتی رمزی هم خاموش مانده ، اما دلم خالی از سخن نیست

سکوت کرده ام ، سکوتی پر از حرف ها و بغض ها و گریه های فروخورده شده ....

اگه تا الان هم تونستم سکوت کنم اول لطف خداست و بعد هم به اذن خدا 

شوق رسیدن به زمان کربلا رفتن و رسیدن به آرزویم بود 

و بعدش هم شکستن در حرم مولایم علی که شاید بیشتر از هروقتی تو حرمش التماسش کردم و ازش یاری خواستم ....

آری دلم آرام شد و چشمانم به حرم مولایم علی ، به کربلای اربابم حسین (ع) ، به سامرا و کاظمین روشن شد و

حال دل بیتاب دارم برای دیدار دوباره اما آرامم که دیگر حسرت ندیدن ندارم ....

خداجونم بی نهایت شکر و سپاس .....قربونت برم خداجونم شکرت دوستت دارم عاشقت هستم !!!

 



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۵:۱۰
بنده ی خدا

بسمه تعالی


کاشکی دلت برات تنگ بشه و بهم بگی بیا پیشم .....



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۵۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

دلم گرفته

دلم می خواد تنها باشم اما در جمع گیر کرده ام و راه فراری ندارم


خداجونم اجازه !

از این دنیا و آدماش خسته ام ....

خدایا کمک ... خدایا ....


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۲
بنده ی خدا

بسمه تعالی
می دانی امشب چه خبر است ؟؟؟
برای فهمیدنش باید کمی به قبل تر از آن بازگشت :
مردی بود بزرگ و در میان مردم غریب و گمنام
که هرشب برای یتیمان غذا می برد و پای درد و دل آنها می نشست .
خیلی مهربان بود ...
یتیمان از این که امیر و حاکم شهرشان به آنها سر نمی زد
و به خاطر حرف های ناروایی که پشت سر او زده بودند
حاکمشان را دوست نداشتن
و گاهی لب به دعا برمی داشتند
و از خدا طلب مرگ آن حاکم را می خواستند ...
شنیدم که می گویند آن مرد گمنام هم به دعای آنها آمین می گفت ...
یه روز یتیمان شنیدند که به حاکمشان در محراب نماز حمله کرده اند
و او حالش خیلی بد است و دکتر از او قطع امید کرده و
رسیدن مرگ او نزدیک است
(بماند که عده ای گفتند مگر علی (ع) نماز هم می خواند ...)
برق شادی در چشم یتیمان موج می زد
و خوشحال منتظر بودند
برای رسیدن آن مرد گمنام
تا به او مژده دهند که دعایشان مستجاب شده در حق حاکمشان !!! 
اما هرچه انتظار می کشند او نمی آید
 
کم کم ، گوش به گوش این خبر می رسد که
آن غریبه ، آن مرد مهربان و گمنام
همبازی شبهایشان
آمین گوی دعاهایشان
آن یتیم نواز مهربان
کسی نبوده جز حاکم شهرشان
کسی نبوده جز مولایشان
کسی نبوده جز امیرالمومنین امام علی (ع) ....
 
خبر رسید که خوردن شیر برای مولا سفارش شده ...
 
از آن انتها بچه های یتیم هر کدام کاسه ای شیر به دست 
و با چشم های خیس و دلی شکسته و نادم رو به سوی خانه ی مولا روانه شدند
اما مگر دیگر فایده ای دارد .....
 
اما فکر کنم یتیمان حافظه ی قوی نداشتند
شاید هم یادشان رفت چهره های فزرندان مولا را به خاطر بسپارند
آخر وقتی چند سال بعد ٬ وقتی کاروان اهل بیت مولا اسیر برمی گردند به کوفه
به استقبال آنها می آیند اما اینبار نه با کاسه شیر
بلکه با پرتاب کردن سنگ به سوی .......
 
اما حاکم مهربان باز هم گمنام و غریب می ماند
امشب آری شب
همچون همسرش شبانه
و به دور از چشمان یتیمان
به خاک سپرده می شود .......



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

گاهى ... 

دلت "به راه" نیست!!

ولى "سر به راهى" ...

خودت را میزنى به "آن راه" و میروی!

و همه، 

چه خوش باورانه فکر میکنند ... .

که تــو ... 

روبراهى" ...💔

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

حدود دو ماه است که اینجا پستی نذاشته ام و نگفته ام چه گذشت بر من در این ایام ....

حتی خیلی از پست هایم را پاک کردم

برای محفوظ ماندن رازهایم بین خودم و خدایم ...


حتی همه ی دفترهای خاطراتم را هم نابود کردم

یاد گرفته ام باید خیلی از چیزها را در قلبم نگه دارم و آن را جار نزنم

و اگر دلم خیلی بگیرد می نویسم و وقتی ارام شدم آن را نابود می کنم ...

خدایا شکرت که دارمت

خدایا هرچقدر شکرت کنم کم است

بی نهایت شکرت پروردگارم ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی 


ته اتوبوس

آن صندلی آخر

کنار شیشه

بهترین جای دنیاست برای آنکه مچاله شوی در خودت...

خودت را بغل کنی... 

سرت را بچسبانی به شیشه

و زل بزنی به یک جای دور...

و فکر کنی به همه چیز...

به چیزهایی که دوست داری و دوست نداری

به دلخوری هایت...

به دلخوشی هایت...

فکر کنی به خاطراتت

و گاهی چشمهایت خیس شود

از حضور پر رنگ یک خیال، یک آرزو، یک خاطره...

و دلخوشیت شود

رسیدن به مقصد ......


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۵۱
بنده ی خدا

بسمه تعالی

اینو یه سال تو وب اصلیم نوشتم و خواستم اینجا هم داشته باشم :

 

وفات حضرت معصومه (س) تسلیت...

 

سلام بی بی جان ...

می خواهم سخنی گویم با شما خانم جان :

سالیانیست که اذنم داده ای هر هفته مهمانت باشم

هر سه شنبه با دیگر دلدادگان در صحن حرمت نوای حسین حسین (ع) گیرم و بر سینه زنم

چی از این زیباتر که در حرمت به امام حسین (ع) متوسل شویم؟

خانم جان وقتی پا به حرمت می گذارم یاد حرف بزرگان می افتم که گفتند

"هرگاه خواستین حضرت زهرا(س) را زیارت کنید به بارگاه حضرت معصومه (س) بروید ...."

اری دل اسیرم وقتی پا به حریمت می گذارد عادتش شده که سلامی هم به مادر بدهد... 

و هرگاه که از دور ٬ آنگاه که هنوز در اتوبوس هستیم و شاهد گنبدت می شوم

صحن و گنبد حرم حضرت زینب (س) است که در جلوی دیدگانم نمایان می شود

و یاد غربت و هیبت آنجا ....

اما ببخش مرا خانم جان ُ ببخش که این همه آمده ام به حریمت اما ... اما نه زیارتی با معرفت ...

این است درماندگی همیشگی من خانم جان ....

راستی چقدر زیباست لقبت خانم که به شما می گویند : زینب ایران (س)

با آمدن نام حضرت زینب (س) روضه ایست که در ذهنم جان می گیرد :

وقتی دستای شما رو کنار کشیدن پیراهن امام رضا (ع) در آغوش شما دیدن

بی بی اگر که شد دلتون زخمی اما پیراهن امام رضا (ع) که بوی خون نمی داد .... یا حسین (ع)

بی بی جان دیگر توان ادامه نباشد ... قرار بعدی ما باشد باز هم سه شنبه شبی دیگر .... یا علی

 

 

بی بی حرمت عجیب بوی مادر می دهد ..... بی بیِ بی حرم قبرت کجاست مادر .....یا زهرا

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۵۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

در تقویم باد صبا 

امروز را روز 

«شهادت حضرت محسن بن علی علیه السلام»

ثبت کرده است ...

یعنی روز حمله

به خانه ی مولایم علی و مادرم زهرا ......

یعنی روز شکستن حرمت خاندان رسول الله ....

یعنی نقطه ی شروع عاشورا ...

یعنی بسته شدن دست های مولا ...

یعنی شکسته شدن پهلوی مادر .........

یعنی مصیبت .......... وای مادرم ... وای یا زهرا .... یا علی

امان از دل فرزندانشان ...



آی مردم حق علی و فاطمه خوردن ندارد ...

افتادن زن در پیش چشم دیگران دیدن ندارد ............  وای مادرم زهرا




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۰۷:۲۸
بنده ی خدا