دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
آخرین مطالب

بسمه تعالی

وقتی خانم شال خادمی اهل بیت را بر گردنم انداخت آرامش خاصی بر من حاکم شد ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۱۹:۵۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

می سوزم ، با تمام وجودم می سوزم وقتی بہ یاد می آورم دستان قدرتمند و مھربانی را کہ در غدیر خم بہ بالا آمد ، روزی نہ چندان دور بستہ خواھد شد ... و امان از حرمتی کہ ریختہ خواھد شد ...

و این همان غم و دردی است کہ ھمیشہ شادی عید را از من گرفتہ تا آمدن منتقمش ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۲ ، ۱۰:۴۰
بنده ی خدا

بسمه تعالی

خیلی قشنگه :

غم غزلم ، عزیز دلم ، بیا و اجابت کن العجلم ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۱:۴۶
بنده ی خدا

بسمه تعالی

می خواهم اعترافی کنم 

می خواهم بگویم کلید شکستن قلب من و ریزش اشک هایم در چیست ...

با ذکر علی (ع) است ... می توانی درکم کنی ......؟؟؟......


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۱:۲۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

خیلی حرف ها تو دلمه و خیلی وقته می خوام بنویسم اما نمی تونم ... انگار دستم به نوشتن درباره اش نمی ره ... داغونم .........

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۲ ، ۲۳:۰۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

به چشمانم اگر نگاه کنی کر می شوی ....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۲۲:۳۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

وای خدا چقدر دلم براش تنگ شده ... چقدر دلم می خواد دوباره بغلش کنم صورت مهربونش رو ببوسم ... اشکهام روان شده خودم هم نمی دونم از دیدن عکس اون و دلتنگیم اشک هایم سرازیر شد یا از نوحه ای که دارم گوش می دم ...... خداااااااااااا به دادم برس




باورم نمی شه  یکسال و 3 ماه و 21 روز هست که ندیدمش ... وقتی به عکسش نگاه می کنم جیگرم آتیش می گیره ... زندگیم شده همش خاطراتی از گذشته و فرار از خیلی چیزها ... دیگه خسته شدم خدا خسته ام خدا خدا خدا خدا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۲۱:۲۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

همه مرا به خنده های با صدا می شناسند ...

اما این بالش بیچاره به گریه های بی صدا .....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۴:۳۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

این قدر دلم گرفته که با یک تلنگر اشکهایم روان می شود اما ، اما خودم هم نمی توانم بفهمم چطور می شود که به راحتی می خندم ...

به یاد اس ام اس دوستم می افتم ... شاید بازیگر خوبی شده ام ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۲:۲۸
بنده ی خدا

بسمه تعالی

به ما یاد دادند که در هر حالی ، خوب یا بد شکر خدا را به جا بیاوریم ...

و من یاد گرفته ام هر کس از من پرسید "خوبی؟" فقط بگم شکر خدا ...

زیرا که : "خوبی؟" گاه با تمام تکراری بودنش غوغا می کند و در جوابش می توان بزرگترین دروغ را گفت :"خوبم!"


و اینگونه من از این دروغ فاصله گرفته ام ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۲:۲۶
بنده ی خدا