دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
بایگانی
آخرین مطالب

بسمه تعالی

نگاه کن ایستاده ام به پای همه چیز ایستاده ام ، این اشک ها که روی گونه هایم روان است از ضعف نیست ازدرد است ، از درد دوری تو ...


یه روزی یکی می یاد که رویای منه ، یکی که نفس هاش نبض شعرای منه ، یه روزی یکی می یاد که لبخند خداست ، مردم بدونید که این آقای منه ................ 

خدااااااااایا کمکم کن



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۴:۴۸
بنده ی خدا

بسمه تعالی

وقتی بی قراری و گریه های ناتمامم را دید ، آن زمان که دستان تو را گرفته بودم و در میان هق هق گریه التماست می کردم تا طاقت بیاری تا به خانه برسیم ،  می خواست دلداری ام بدهد ، مرد پرستار در آمبولانس را می گویم ، می گفت آروم باشین مرگ حقه و دست خداست و ...

در میان اشک بهش گفتم اره مرگ حقه اما دیدن اینکه عزیزت داره کنارت جون می ده و کاری ازت برنمی یاد سخته ...

سکوت کرد چون دیگه جوابی برایم نداشت ...

حالا از اون اتفاق 1 سال و 5 ماه می گذرد ... ولی من هرگز نگاه های اخرت را از یاد نمی برم ...

 

بعدا نوشتم : و الان ۸ سال و حدود ۳ ماه می گذرد و هنوز نگاهش در جلوی دیدگانم است ... فقط ... فقط عادت ندارم به جار زدن درد و ماتمم ....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۲۰:۲۱
بنده ی خدا
خدایا پر از ناله و التماسم ... مرغ آمینت کجاست ......
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۲ ، ۲۳:۴۸
بنده ی خدا

بسمه تعالی

وقتی خانم شال خادمی اهل بیت را بر گردنم انداخت آرامش خاصی بر من حاکم شد ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۱۹:۵۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

می سوزم ، با تمام وجودم می سوزم وقتی بہ یاد می آورم دستان قدرتمند و مھربانی را کہ در غدیر خم بہ بالا آمد ، روزی نہ چندان دور بستہ خواھد شد ... و امان از حرمتی کہ ریختہ خواھد شد ...

و این همان غم و دردی است کہ ھمیشہ شادی عید را از من گرفتہ تا آمدن منتقمش ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۲ ، ۱۰:۴۰
بنده ی خدا

بسمه تعالی

خیلی قشنگه :

غم غزلم ، عزیز دلم ، بیا و اجابت کن العجلم ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۱:۴۶
بنده ی خدا

بسمه تعالی

می خواهم اعترافی کنم 

می خواهم بگویم کلید شکستن قلب من و ریزش اشک هایم در چیست ...

با ذکر علی (ع) است ... می توانی درکم کنی ......؟؟؟......


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۱:۲۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

خیلی حرف ها تو دلمه و خیلی وقته می خوام بنویسم اما نمی تونم ... انگار دستم به نوشتن درباره اش نمی ره ... داغونم .........

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۲ ، ۲۳:۰۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

به چشمانم اگر نگاه کنی کر می شوی ....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۲۲:۳۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

وای خدا چقدر دلم براش تنگ شده ... چقدر دلم می خواد دوباره بغلش کنم صورت مهربونش رو ببوسم ... اشکهام روان شده خودم هم نمی دونم از دیدن عکس اون و دلتنگیم اشک هایم سرازیر شد یا از نوحه ای که دارم گوش می دم ...... خداااااااااااا به دادم برس




باورم نمی شه  یکسال و 3 ماه و 21 روز هست که ندیدمش ... وقتی به عکسش نگاه می کنم جیگرم آتیش می گیره ... زندگیم شده همش خاطراتی از گذشته و فرار از خیلی چیزها ... دیگه خسته شدم خدا خسته ام خدا خدا خدا خدا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۲۱:۲۹
بنده ی خدا