دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
آخرین مطالب

بسمه تعالی


میرسد روزی که بی هم میشویم

یک به یک از دور هم کم میشویم

میرسد روزی که ما در خاطرات

موجب خندیدن و غم میشویم

میرسد روزی که بی هم میشویم.




داغون تر از آنم که قابل درک باشد ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۲۲:۰۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

اینجا متروکه ای است برای قلبم

برای قلبی که متروکه است ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۲۱:۲۳
بنده ی خدا

بسمه تعالی

ایــن روزها حــال همــه مـــا خــوب است!

مــلالی نیـــست جـــز ...

سه نقطه هـــای همیـــشگی ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۳:۰۷
بنده ی خدا

بسمه تعالی

می خواهم "چرا" را از فرهنگ لغات ذهنم پاک کنم مبادا خدا به من دردی بدهد و من غافل به جای راه چاره رو به سوی خدا بگویم " خدایا چرا؟" ... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۲۱:۴۵
بنده ی خدا

بسمه تعالی

یه روزی یکی می یاد که رویای منه ، یکی که نفس هاش نبض شعرای منه ، یه روزی یکی می یاد که لبخند خداست ، مردم بدونید که این آقای منه .... 

دونه دونه موهام داره سفید می شه بیا اقا قبل اینکه دیر شه خیلی زود ......

یه روزی می گفتیم سکوتی می کنم بالاتر از فریاد اما دیگه اشکهام توان سکوت رو ازم گرفته کجایی آقا پس کجایی ..........


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۱۱:۳۶
بنده ی خدا

بسمه تعالی

امشب شب شهادت حضرت رقیه (س) است ، یادش بخیر سه سال پیش ، این موقع سوریه بودیم ، برای هممون غیر منتظره بود ، فکرش رو هم نمی کردیم جور بشه و حرف هایی که بی اساس برای رفتن می زدیم در عرض یک ماه و اندی قوت بگیره و با دوستان راهی بشیم

چه صحنه ها و خاطراتی که از جلوی چشم هایم همیشه در حال رفت و آمد است و حرم حضرت زینب و حرم حضرت رقیه است که ثابت بر جلوی چشمانم ایستاده و این حس خاص از یادآوری ان که همیشه با من است ....

آن دعای کمیلی که با دوستم جدا از کاروان به حرم حضرت رقیه (س) رفتیم ...

و همیشه گفتم که این مداحی رو با تمام وجودم در حرم حضرت زینب (س) احساس کردم و هرگز فراموش نخواهم کرد ، روزی این مداحی رو فقط به خاطر زیبایی اش گوش می دم و آنجا به حقیقت این شعر رسیدم :

هیبت او حیدری ، عفت او مادری

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۲ ، ۲۳:۴۷
بنده ی خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب برنامه ی 90 خیلی فکر منو به خودش مشغول کرد ، نزدیک به 50 هزار نفر از تهران و شهرهای مختلف برای اینکه بازیکن های خارجی رو ببینند خودشون رو رسونده بودند فرودگاه ، یکی رو هم که نشون داد همه ی بازی های اونا رو ضبط کرده بود ، ما که تو خونه متعجب بودیم ! و یکی هم که همچنان با ذوق از اینکه تو خواب هم نمی دید این لحظه رو حرف می زد مامانم گفت " خدایا ببخشید همچنان ذوق کرده که انگار امام زمان (عج) رو دیده!" به درست بودن یا اشتباه بودن علاقه ی اونا الان کاری ندارم (که البته با مطالعه کتاب آشتی با امام زمان (عج) این علاقه رو هم کاملا قبول ندارم و اشتباه می دونم! بماند)

از دیشب تا الان به این فکر می کنم که چقدر امام زمان (عج) در میان ما غریب است ... افرادی از همه ی کار و برنامه ی خودشون می گذرند و واقعا از خودشون مایه می گذارند و هرجور شده خودشون رو می رسونند به فرودگاه که افرادی رو که دوست دارند ببینند ... واقعا خود من به شخصه چقدر برای امام زمان خودم که از پدر و مادر بهم نزدیک تر هست از برنامه ها و کارهام می گذرم و مایه می ذارم تا ظهور آقا به تعجیل بیفته ؟ این همه هممون دم می زنیم از عشق به آقا و دعا می کنیم برای فرج اما آقا می گه شیعیان ما ، ما رو به اندازه ی یه لیوان آب وقتی تشنه هستند نمی خواهند ... خب این یعنی چی؟ یعنی اوج غربت و تنهایی

واقعا برای تعجیل فرج یوسف فاطمه چکار کردیم

اینقدر که برای این فوتبالیست های خارجی که کاری که می کنند بازی وسط زمین هست و سود برای ما ندارند و یه جاهایی ضرر هم دارند وقت می ذاریم برای امام زمان وقت می ذاریم ، به قول مادربزرگ خدابیامرزم اون بازی می کنه و یا برنده می شه یا می بازه جام رو که به ما نمی دن ولی برای کسی که بعد از خدا مهربونترین فرد به ما است وقت زیادی نمی ذاریم

تا حالا به چند نفر امام زمان (عج) رو معرفی کردیم؟ برای چند نفر الگو بودیم که این منتظر امام زمان (عج) هست یاد سخنرانی آقای دانشمند می افتم که می گه اندازه ی یه توپ فوتبال براش ارزش قائل شو ...

خودم که اوضاعم خیلی خرابه ولی خوش به حال کسانی که نه فقط جمعه ها بلکه لحظه ای از کلاس انتظار غایب نمی شوند ...

امیدوارم کسی از حرفام برداشت بد نکنه اینا حرفاییه که خیلی تو دلم داشت سنگینی می کرد ...


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۲ ، ۱۳:۲۸
بنده ی خدا

بسمه تعالی

نگاه کن ایستاده ام به پای همه چیز ایستاده ام ، این اشک ها که روی گونه هایم روان است از ضعف نیست ازدرد است ، از درد دوری تو ...


یه روزی یکی می یاد که رویای منه ، یکی که نفس هاش نبض شعرای منه ، یه روزی یکی می یاد که لبخند خداست ، مردم بدونید که این آقای منه ................ 

خدااااااااایا کمکم کن



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۴:۴۸
بنده ی خدا

بسمه تعالی

وقتی بی قراری و گریه های ناتمامم را دید ، آن زمان که دستان تو را گرفته بودم و در میان هق هق گریه التماست می کردم تا طاقت بیاری تا به خانه برسیم ،  می خواست دلداری ام بدهد ، مرد پرستار در آمبولانس را می گویم ، می گفت آروم باشین مرگ حقه و دست خداست و ...

در میان اشک بهش گفتم اره مرگ حقه اما دیدن اینکه عزیزت داره کنارت جون می ده و کاری ازت برنمی یاد سخته ...

سکوت کرد چون دیگه جوابی برایم نداشت ...

حالا از اون اتفاق 1 سال و 5 ماه می گذرد ... ولی من هرگز نگاه های اخرت را از یاد نمی برم ...

 

بعدا نوشتم : و الان ۸ سال و حدود ۳ ماه می گذرد و هنوز نگاهش در جلوی دیدگانم است ... فقط ... فقط عادت ندارم به جار زدن درد و ماتمم ....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۲۰:۲۱
بنده ی خدا
خدایا پر از ناله و التماسم ... مرغ آمینت کجاست ......
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۲ ، ۲۳:۴۸
بنده ی خدا