دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
بایگانی
آخرین مطالب

بسمه تعالی

این چند روز و چندشب سخت گذشت ، خیلی سخت گذشت

اما شکر خداوند یگانه

خودم از خدا خواستم که بهم سخت بگذره و آسان از کنارش نگذرم

فقط می تونم بگم به واقع حس می کردم از این درد می میرم ........الهی آمین 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۳ ، ۰۱:۰۰
بنده ی خدا

بسمه تعالی

امان از آلبوم عکس ها که خاطرات گذشته را جلوی چشمانت به نمایش می گذارد 

باز دلتنگی به سراغت می آید و بغض در گلویت جا خوش می کند

نبود عزیزانت ... جای خالیشان را بیشتر از هر وقتی احساس می کنی

دیگر دوست نداری چشمت را از عکس های موجود در آلبوم بر داری

می خواهی در گذشته غرق شوی و از حال غافل !


چشمانم در چشمانت گره خورد

چشمان مهربانت که غم در آن موج می زند

و دیگر جز حسرت کاری ازم برنمی آید ....



در دوران کودکی مادرم می گفت آدم هایی که می میرند دیگه به اینجا برنمی گردند اما یه روز برای ما هم دعوت نامه می فرستند تا ما هم بریم پیششون

در کودکی که معنی این حرف مادر را نمی فهمیدم گاهی که دلتنگ می شدم منتظر دعوت نامه بودم و دلم می خواست منو دعوت کنند که برم ببینمشون


اما حالا معنی حرف مادرم را فهمیده ام اما ...

هنوز هم گاهی دلم می خواهد زودتر برایم دعوت نامه ای بفرستند .... خدایا ببخشید ..................

........................................................................................................................

........................................................................................................................

........................................................................................................................

........................................................................................................................

........................................................................................................................

........................................................................................................................


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

تولدت در راه است و من نمی دونم باید برایت چکار کنم

شاید هم می دونم و باز هم دارم خودم رو می زنم به اون راه ....

می دونم از دستم خسته ای حق داری

اما من جز در خونه ی شما جایی رو بلد نیستم و نمی خوام هم جای دیگه ای برم

حدیثی در این باره ازت نشنیده ام اما می گویند

به نام مولا علی (ع) حساس هستی

پس تو رو به مولا قسم 

کمکمون کن 

وقتی که تا اذن ندی نمی تونم اشک بریزم

چطور می تونم تنهایی آدم بشوم؟

باز هم حرف هایم را باید بخورم و به جای آن صفحه را نقطه باران کنم

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

یا علی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

نمی دانم چرا ... شاید هم می دانم چرا ...

اما در نگاهش غربت و غم خاصی موج می زند ... 

نمی دانم چگونه توصیف کنم اما .....



پ.ن: چقدر دلم می خواد یه بار برم بیت رهبری ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۹
بنده ی خدا
بسمه تعالی
معنی تسلیم رو وقتی فهمیدم کہ با شنیدن نام مولا علی (علیہ السلام) جز اشک هیچ کاری ازم برنیومد ...

بعدا نوشت : 
تسلیمم تسلیم
وقتی به نامش خیره می شوم ....
چه بگویم که قابل نوشتن و توصیف کردن نیست .....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۰۲
بنده ی خدا

بسمه تعالی


و امشب سخت ترین شب است برای مولا علی (ع) .........
فدای غربت و تنهاییت مولا ....

همسایه ها بخوابین راحت تر از همیشه ....
آخه صدای زهرا (سلام الله علیها) دیگه بلند نمی شه .....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۲۱
بنده ی خدا

بسمه تعالی

احساس می کنم فاصله ام با شما از قبل هم بیشتر شده ... دلم برایت تنگ است ...

حتی چشمانم دیگر به اطراف برای پیدا کردنت نمی گردد ...

انگار چشمانم ناامید شدن که بتوانند روزی شما را بنگرند ...

اما این روزها ذکر زبانم شده "این المنتقم ..."

اما زبان از بلند گفتنش می ترسد ، پنهانی می گوید

تا فقط خدا و شما بشنوید ناله اش را ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۴۹
بنده ی خدا

بسمه تعالی

مادرجان اگه این اشک ها در عزای شما روان نشه به چه دردم می خوره؟...

عده ای چه ساده می گذرند از کنار عزایت و می گویند این جریان مال سالیانی پیش هست 

اما به لطف خدا همیشه داغ غمت در دلم زنده است ....

مادر شنیدی می گن رنگ امسال نیلی اعلام شده ...  همان رنگ صورت شما ....

مادر چرا دست به پهلو می گیری ................ خدااااااااا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۱۸
بنده ی خدا

بسمه تعالی

دیشب در میان روضه ی مادر بیشتر از همه ی قسمت هاش وقتی مداح گفت 

" امن یجیب حیدر دیگه اثر نداره "...... سوختم ..... خدااااااااااا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۳۶
بنده ی خدا

بسمه تعالی

می گویم سکوتی می کنم بالاتر از فریاد ....
 اما چه کسی می داند که این سکوت هم دیگر گلویم را به درد اورده ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۱
بنده ی خدا