دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

می نویسم از آنچه بر دلم می گذرد

دل نوشته

چه دردیست برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن ....



اینجا متروکه ای از قلب من است
چیزی دستگیرت نمی شود
پس وقتت را اینجا تلف نکن
و برو ....


و لطفا این وبلاگ را دنبال نکنید

پیام های کوتاه
  • ۲۵ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۱
    من !
بایگانی
آخرین مطالب

بسمه تعالی 

 

قبل از اینکه 

"حسینم" رو باردار بشم

رفتم پیش دوستم

که به قول ما

دکتر طب اسلامیه

تنها کسی بود تو اطرافیانم

که وقتی به چشمان و زبانم نگاه کرد

گفت : 

"برعکس چهره ات که همش می خندی 

و هر و کر می کنی

درونت داغونه و

همه چی رو میریزی تو خودت" 🙃 

 

اولش گفت ببین تو مُردی 

فقط داغی نمی فهمی و خندیدیم

بعد دونه دونه بهم گفت 

این حالو داری و اون مرض رو داری و .... 

آخرش گفتم بذار من برم قبرستون 😂

و کلی خندیدیم 

 

ولی در کل خوب فهمید که 

روی خندانم کجا

و درون داغونم کجا ....

و به یاد ندارم کسی جز اون

تو کل عمرم با نگاه به چشمانم

فهمیده باشه غم پنهان شده درون آن را ....

و خدا را شکر که فقط تشخیص داد

غم را و نفهمید

رازهای خفته در این دل را ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۱ ، ۰۷:۲۵
بنده ی خدا

گاهی و شاید خیلی وقت ها

مثل امشب 

دل مرگ می خواهد 

اما در اصل شهادت

شهادتی که خدا حاجتم را بدهد

و با مرگم اطرافیانم کمی به خود بیایند

چشمشان باز شود

بفهمند راه را اشتباه رفته اند

بفهمند آنها هستند که مسیرشان اشتباه است

اما همیشه مسیر مرا اشتباهی دیدند

دلم می خواهد بفهمند

اما دیگر من نباشم

و پشیمان بشوند از اینکه

همش با حرف ها و بی احترامی به اعتقادهایم

دلم را شکستن

خردم کردن

مرا هر دفعه بیشتر

به سراغ پیله ی تنهایی خویش راهی کردن

دلم می خواهد حسرت بخورند 

که کاش می ذاشتیم 

او هم حرف بزند

از اعتقادش دفاع کند

نه اینکه با عصبانیت و جبهه گیری

او را همیشه مجبور به سکوت کردیم ...

دلم رفتن می خواهد

اما ...

فقط پسر قشنگم که الان در بغلم 

با آرامش خوابیده 

و هروقت چیزی می خواد

به زبون بچگانه اش "ماما" می گوید

و دل من سرشار از عشق می کند

و جنینی که در شکم دارم

به قول قدیمی ها 

دست و پایم را برای التماس به خدا

برای زودتر برآورده شدن حاجتم بسته اند...

حتی گاهی دلم می خواهد 

با این دو پاره ی تنم 

از این دنیا بروم

تا نگران این دو نباشم که بی مادر بخواهند بزرگ شوند ... 

 

خدایا می دانی نیتم ناشکری نیست

فقط مثل خیلی از وقت ها

دلم از عزیزانم ! شکسته و گرفته

فقط به خاطر بی احترامی به اعتقادهایم

که همیشه خود را عقل کل می دانند....

و مرا نادان .... 

 

و تو را شکر می گویم 

برای همه ی نعمت هایت

و یکی از این نعمت ها

خانواده ی همسرم هست

که اعتقادهایمان با هم در یک سو هست

و از در کنارشان بودن عذاب نمی کشم

و مهربان هستن و 

دوستشان دارم

و باز هم شکرت

برای همسری مهربان و خوب داشتن

برای دو فرزندی که به ما عطا کردی

و با اینکه لیاقتش را ندارم

بهم اجازه دادی مادر باشم ...

ممنونم خداجونم 

 

و ازت می خوام

همه ی اونایی که آرزو دارن 

مادر شوند را

زودتر به آرزویشان برسانی

الحمدلله رب العالمین 

اللهم عجل لولیک الفرج 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۱ ، ۲۲:۴۶
بنده ی خدا

انتقام گرفتن !

از علی ... شیر خدا ...

انتقام تمام شمشیرهایی  که برای خدا زد را گرفتن ...

آن زمان که از دم مسجد تا خانه

که فاصله اش اندک بود

چندین بار به زمین افتاد ...........😭

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۲۰:۵۶
بنده ی خدا

بسمه تعالی

میلاد حضرت زینب (س) و شروع فاطمیه .......

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۸:۵۳
بنده ی خدا

بسمه تعالی

خدا را چه دیدی ...

شاید " خدا " برایم اراده کرد

که زودتر از بقیه

بار سفر از این دنیا را ببندم ...

فقط امیدوارم آن روز

گر خدا خواست و رسید ...

حسرت به دلت نماند

که به خاطر آهنگ گذاشتن و رقصیدن

دوری مرا ز خود ترجیح دادی ....

 

قصدم ناراحت کردن نیست

اما چه کنم که دل زود می شکند و 

بغض مهمان این گلو می شود ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۹ ، ۰۲:۴۲
بنده ی خدا

بسمه تعالی


تنهایی یعنی
گاهی مجبور میشی
به بازگو کردن تنهایی ات
اما باز هم چیزی از
تنهایی ات کم نمی شود
حتی حمله می کنی به سمت یار

به قصد شوخی
تا کمی با او بیشتر وقتت را بگذرانی
و از تنهایی ات کم کنی
اما باز هم محکوم به تنهایی هستی
و بیشتر از جسم
این دل است
که تنهاست ....
و وقتی سعی می کنی
به سمت یار بیشتر توجه کنی
تا کمتر شود تنهایی ات

اما رانده می شوی 
از درون حس می کنی بیشتر
شکستن و خورد شدن این دل را ...
اما هیچ کاری ازت برنمی آید ....
و قسمت سختترش
این است که بغض گلویت را می فشارد
اما
مجبوری به فرو خوردن این بغض سنگین ....
و باز هم سکوت و تنهایی .......

 

 

دل نوشت : الهی و ربی من لی غیرک .................

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۹ ، ۰۰:۲۶
بنده ی خدا

بسمه تعالی

بیش از یک سال بود که سرخاکش

نتونسته بودم بشینم و گریه کنم ...

امروز کمی بیشتر اونجا بودیم و

و تونستم کمی در کنارش اشک بریزم ...

الحمدلله ....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۹ ، ۱۹:۰۰
بنده ی خدا

بسمه تعالی

دیشب لباس مشکیم رو در آوردم

امشب هم دوتا از پارچه مشکی های خونه رو در آوردم

اما ...

اما پارچه مشکی که بزرگ روش نوشته "یا حسین" رو نتونستم دربیارم

یعنی دستِ دلم یاریم نداد...

به جاش

روبه روی اسم زیباش صندلیم رو گذاشتم 

و تو گوشیم هم روضه و ...

نشستم به گریه .........................

 

 

پ.ن : دلم شنیدن این جمله رو می خواد : 

تو توی این خونه داری زندگی می کنی و وقتی دلت می خواد این پرچم بمونه و برش نداری پس برندار و کاری به حرف دیگران که تو رو شاید افراطی بخونند نداشته باش .... مهم دل توست که با نگاه به اسم ارباب حالش خوب میشه .....

 

بعدا نوشتم : و چه سخت بود بعد از اینکه این پارچه را درآوردم ... وقتی داشتم مداحی گوش می دادم طبق عادت برگشتم به نامش نگاه کنم اما دیگر به جای پارچه مشکی یا حسین ، چشمانم به سفیدی دیوار خشک شد .......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۹ ، ۲۳:۵۴
بنده ی خدا

بسمه تعالی

دوباره شروع ماه ربیع شد 

و شروع تبریک های ماه ربیع

ماه شادی !!!

و من باز دلم به این شادی پوزخند می زند ..😏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۹:۲۷
بنده ی خدا

بسمه تعالی

میدونی تنهایی و دست تنها بودن یعنی چی؟

گاهی اینجوری معنی پیدا می کنه که

یه سری کار مردونه تو خونه مونده

که از همسرت می خوای انجام بده

سرش شلوغه و فراموش میشه ...

دلت می گیره از درخواست به او

و بی جواب موندن درخواستت ...

می خواهی از برادر کمک بگیری

و می دونی برات انجام میده ...

اما یادت می یاد 

در کنارش باز تیکه می اندازه که

شوهرت نیستش .......

 

میدونم قصدش شوخی کردن با منه

اما ...

اما نمیدونه که :

"آدما شوخی شوخی حرفشون رو میزنند

اما دل ها جدی جدی می شکنه .... "

و همین منو منصرف می کنه از

درخواست کردن از او ....

و باز هم من می مانم و تنهایی

و سکوتی سخت و دلگیر

و باز هم تنهایی ....

 

دل نوشت : الهی و ربی من لی غیرک ....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۹ ، ۰۰:۱۹
بنده ی خدا