بسمه تعالی
می روم سوی پنجره
و به بیرون زل می زنم
به هوای ابری و گرفته
به ریزش بارون
و با خودم زمزمه می کنم :
روزها نو نشده
کهنه تر از دیروز است...
مهدی جان...آقاجانم .....
بی تو این بهار ها
تکراریست و بی صفا
برایم فرقی ندارد
بهار یا زمستان
دنیا بی تو ، بی ظهور تو
زیبایی ندارد در چشم هایم ....
