شانه های خسته
بسمه تعالی
دیروز اتفاقات خاصی برای من و دوستانم افتاد
چون سال پیش به تئاتر "توبه نمی کنم" که کارگردانش سید جواد هاشمی بود رفتم و خیلی خوب غربت امام علی (ع) رو حتی در بین یارانش نشون دادند ، امسال هم تو اینترنت دنبال تئاتر گشتم و تئاتر " شانه های خسته" رو پیدا کردم و زنگ زدم جا رزرو کردم و به دوستانم هم خبر دادم و 8 تا دختر رفتیم برای تماشای تئاتر
وقتی در جای خود نشستیم ، یه دفعه صدای دست زدن تو سالن پیچید و من اول سید جواد هاشمی رو دیدم و خیال کردم چون کارگردان تئاتر هست و وارد شد مردم برای خوش آمد گویی دست زدند اما وقتی پشت سر سید جواد هاشمی رو دیدم تازه فهمیدم چرا مردم این قدر خوشحال شدند نگو پشت سر سید جواد هاشمی ، محمد خاتمی بود که وارد سالن شد برای تماشای تئاتر !!!
دوستان من هم گفتند پاشیم بریم و من می گفتم بابا برای چی بریم و صحنه رو خالی کنیم ... آخر سر دوستم زهرا به خواهرش زنگ زد و مشورت کرد که چکار کنیم و اون هم گفت برای چی برگردین بمونید و ببینید اطرافتون چه خبر هست ...
بعضی از مردم که دیگه حال آدم رو بهم می زدند ، دختره همچنان جلوی محمد خاتمی رفته بود و باهاش صحبت می کرد که من به دوستانم که ما از دور داشتیم تماشا می کردیم گفتم با این تعظیم کردن و قیافه ای که دختره گرفته الانه که خاتمی رو بغل کنه !!!!!!! و یه پسره هم می گفت بالاخره به آرزوم رسیدم !!! (کاش کمی هم این جوری در پی امام زمانمون بودیم ...!)
تئاترش قشنگ بود (البته به مال سال پیششون نمی رسید !) اما تو تئاتر هم شعار های مشکوکی می دادند
وسط تئاتر مردی که داشت نقش امام جماعت حوالی شام رو اجرا می کرد یه جا که مثلا از طرف مقابلش ترسیده بود سریع داد زد و گفت " نترسین نترسین ما همه با هم هستیم" و مردم تو سالن هم سریع برای این حرفش دست زدند ... خب این کارشون چه معنی می تونه داشته باشه جز ....
تئاتر هم آخرش به غربت امام علی (ع) رسید و اشک ها روان شد ...
وقتی تئاتر تموم شد خاتمی بلند شد و همه دست زدند و از سالن خارج شدند
دوستان من هم طاقت نیاوردند این وضعیت رو ببینند و هیچ حرفی نزنند ...
یک آن دیدیم زهرا و فاطمه و مریم پیشمون نیستند و زنگ زدم به زهرا و شنیدم پشت تلفن داشت به عده ای می گفت برای شماها متاسفم ! من و بقیه دوستان هم ترسیدیم که الان دعوا می شه و تو راهرو می دویدیم و دنبال اونا می گشتیم و وقتی پیداشون کردیم ، فاطمه تعریف کرد که :
دویدم دنبال خاتمی و وقتی سوار ماشینش شد و بقیه مردم هم دور و اطرافش بودند داد زدم و سه بار بهش گفتم برات متاسفم و اون هم (به خاطر اینکه کم نیاره) فقط لبخند می زد و مردم هم بهم گفتند که برای خودت متاسف باش این همه جمعیت طرفدارش هستند و حالا شما دو نفر اینجا چی می گین و من هم گفتم ما دو نفر نماینده خیلی ها هستیم که اینجا نیستند و زهرا هم گفت برای شما ها متاسفم !!!
(تو کل راه برگشت به فاطمه می گفتم خیلی نامردی منتظر نشدی ما هم برسیم و اون لحظه دیدن قیافه مردم و خاتمی رو از دست دادم!)
بعد هم منتظر شدیم کارگردان این برنامه که سید جواد هاشمی بود اومد و رفتیم سمتش و اون هم اولش فکر کرد می خوایم ازش تشکر کنیم و خیلی مودبانه به هممون سلام کرد !!!
بعد زهرا بهش گفت من از شما گله دارم ما شما رو یه انقلابی می دونستیم اما شما الان یه نفر که اینقدر خون به دل آقا کرده رو این جوری تحویل می گیرین سید جواد هم سریع قاطی کرد شماها چی دارین می گین کی گفته اون خون به دل آقا کرده شما با این حرفتون آقای خامنه ای رو نابود کردین !!! شما ها دارین جلو جلو می رین نه باید از ولایت عقب افتاد و نه جلو رفت شماها چی می گین (خوش به حال تو که پشت ولایتی!) آقای خامنه ای از اون تجلیل کرده ( یه تو دهنی این سید جواد می خواست دورغگوی ...) و زهرا هم داد می زد که نخیر اون خون به دل آقا کرده شما دارین اشتباه می گین و اوضاع داشت خراب می شد و من به زور زهرا رو کشیدم کنار و گفتم وقتی حرف حالیشون نیست ولشون کن (ترسیدم الان بیان زهرا رو بزنند) و حالا اون با من دعوا می کرد چرا منو کشیدی کنار و نذاشتی ادامه حرفم رو بگم ... منم می گفتم بابا دیدی که چه جوری سید جواد داشت همین جوری داد می زد و حرکت می کرد که بره و محل نمی داد به حرف های تو !( انگار براش مهم نبود که به ماها بخوره !)
آره دیگه دیروز واقعا اعصابمون بهم ریخت
و به این فکر کردیم که امام زمان (عج) از دست ما چه می کشد و چقدر ما در قبالش جهالت داریم .... به واقع باید کاری کرد .... خدایا کمکمان کن ...
یا الله یا الرحمن یا الرحیم یا مقلب القلوب ثبت فلبی علی دینک ....
فکر میکنم ماجرای دیروز بازم یه تمرین بود برای اینکه برای یاری امام مون آماده بشیم. برای اینکه یادمون نره جایی که سکوت جایز نیست اگه سکوت کنیم خیانت کردیم. که یادمون نره وقتی برای خدا حرکت میکنیم ، وقتی دردمون درد یاری ولایت باشه ، وقتی با همیم و پشت هم ، میتونیم برا دین مؤثر باشیم
خدا خوب مربی ایه فقط کافیه بخوایم برا یاری امام تربیت بشیم